ارشاارشا، تا این لحظه: 12 سال و 1 روز سن داره

ارشا هدیه خدا

در تهران

روزها می گذشتن و تو در درونم رشد می کردی جنین کوچک وجودم کم کم بزرگ می شد معجزه خلقت  شاهکار خداوند شکل می گرفت سلول به سلول اندام به اندام .تغییرات در بدن من هم کم کم رخ می داد با بزرگ شدن تو مشکلات من هم بزرگتر می شد امپول های پروزسترون و استراحتی که برای جلوگیری از سقط داشتم باعث بر هم خوردن تعادل قند و چربی من شد و مجبور به گرفتن رزیم سختی شدم و الحق که رزیم گرفتن در بارداری کار سختیه .حتی استراحت کردن و ساعت ها  در گوشه ای تنها  دراز کشیدن هم کار اسونی نیست البته من که تنها نبودم تو با من بودی و خدای بزرگ اون بالا مراقب ما . ساعت ها با تو صحبت می کردم  مطمانم که اون حرف ها که فقط حرف نبود درس زندگی بود در ن...
7 دی 1392